اسم من اینجا چکار میکنه :دی
ok not problem
بسیار عالی و مشکلی نیست المیرا جان چرا میزنی ؟ کلیت رو گفتم ، خودتم میگی چون هر دو طرف دوست هستند .... درحالیکه واقعا باید با هر دو طرف بدون رحم ! رفتار کرد چرا که قدرت شمایی در اینجا اما در کل باشه خودم یه کاریش میکنم فدایت
هه ؟ اها از اون لحاظ پژمان میگی ؟ اوکی ، مشکلی نیست ، حق با شماست ! البته به عنوان رابطه دوستی حق با شماست والا به عنوان رئیس جمهور خیر ! الان اینجا محل فعلی تجمع مسئولین کشور هست و فکر کنم باید همه اینجا جمع بشن اما مشکلی نیست ، این نیز بگذرد من رو که اگر خوب یادت مونده باشه بدتر از ایناشو از سرم گذروندم !
سلام برالمیرا عزیز یه لطفی میکنی ؟ به وزرای کابینه و ... اگر میشه بگو همه تو ارتیکل هاشون زیر پستاشون یه جمله یک خطی بنویسن : فروم اصلی پارسی ایران به وطن بازگشت ! سریعا ورود کنید یا همچین چیزی ، ممنون میشم المیرا جان بزار فروم زنده باشه
2 مين بيشتر وقتتو نميگيره پس بخون بعد از مرگم بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید... منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم و هر لحظه بی آنکه تو بدانی برایت آرزوی بهترین ها را کردم... بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد.. .نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود... .بی آنکه خود خواهان آن باشی... بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید... چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید هنگام دیدن چشمانت.... بعد از مرگم گرمای دستانم را حس نخواهی کرد.. .دستانی که روز وشب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند... بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید.... صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد تا بگوید :"دوستت دارم" بعد از مرگم خوابم را نخواهی دید.... خوابی که شاید دیدنش برای من آرزویم بود و امید چشم بر هم گذاشتنم.... بعد از مرگم رد پایم را پیدا نخواهی کرد... رد پایی که همواره سکوت شب را می شکست تا مطمئن شود تو در آرامش خواهی بود.... بعد از مرگم باغچه ی گل های رزم را نخواهی دید... .باغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود... بعد از مرگم نامه های ناتمامم را نخواهی خواند... .نامه هایی که سراسر شوق از تو نوشتن بود... بعد از مرگم تو حتی قبرم را نخواهی شناخت... .تویی که حتی روی قبرم از تو نوشتم... .نوشتم:"دوستت دارم" و نوشتم:"تو نیز دوستم بدار" بعد از مرگم تو در بی خبری خواهی بود.... روزی به خاک بر می گردم سال هاست مرده ام و فراموش شده ام... روزی که ره گذری غریبه گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نام تو روی آن حک شده است... ناگزیر گردنبند را خاک خواهد کرد... قبر را روی آن قرار خواهد داد... روی تپه ای که دور از شهر است و تو حتی در خیالت هم آن تپه را تصور نخواهی کرد... آن روز هوا بارانی ست و من می ترسم که مبادا تو در جایی باشی که خیس شوی و چتری در دستانت نباشد... .من که به باران و خیس شدن از آن عادت کرده ام... . به راستی بعد از مرگم فراموش خواهم شد... بعد از مرگم چه کسی فانوس به دست بر سر قبرم برایم فاتحه می خواند؟ بعد از مرگم چه کسی با اشک چشمانش غبار بر قبرم را می شوید؟ بعد از مرگم چه کسی گیتار به دست آوازه رفتنم را می خواند؟ بعد از مرگم چه کسی برای نبودنم بی تاب و نا آرام میشود؟ بعد از مرگم چه کسی به یاده سوختن دلم لحظه ای یاد می کند مرا؟ بعد از مرگم چه کسی … ؟!
دلمان تنگ شده است. یه سری هم به ما بزن
چی شده؟
از طرف همه طلاب در حوزه علمیه قم به شما صمیمانه تبریک میگم
عضو سایت
نماینده مجلس
Last Survivor
حاج آقای سایت
♥ Persian Pride ♥
کاربر سایت
ex-*Cifoo*
دیکتاتور
مارمولک
در انتظار تایید ایمیل
روح مهربان
کاربر اخراجی
* نماینده مجلس
رندان مست
پدرخوانده
روباه مکار